ما در تحلیل اوضاع سیاسی ایران همواره تاکید کرده ایم که جدال در بالا و تشدید جنگ جناحهای حکومتی، انعکاسی از گسترش جدال در پائین با کل موجودیت رژیم اسلامی است. هدف جدال بالائی ها مشترک است؛ بقا جمهوری اسلامی و گرفتن تضمین امنیت و سهم شان در منطقه. سیاست رسیدن به این هدف مورد مشاجره است. جناح راست که امروز دولت احمدی نژاد را جلو انداخته فکر میکند رسیدن به این هدف از طریق گردنکشی تروریستی در منطقه و اتمی شدن و سرکوب در داخل میسر میشود. جناح دیگر در رنگین کمانی از "تعقل" و "جامعه مدنی" و "چینی کردن" و "اصلاحات و دیالوگ و عادیسازی" همین هدف را دنبال میکند. هر دو سیاست در عین حال علیه جنبش سرنگونی و کارگر و آزادیخواهی و به خانه فرستادن مردم توافق دارند. سیاست سرکوب شدید نقطه توافق جناحهای رژیم نیست، اما سیاست بقا نظام و وقت خریدن و مردم را به حاشیه سیاست راندن هدف مشترک آنهاست.
جمهوری اسلامی با دولت احمدی نژاد در تمام سطوح سیاسی و اقتصادی و معیشتی به جامعه تهاجم میکند و همزمان موقعیت اش را در کنترل منابع لفت و لیس و اهرمهای اقتصادی تحکیم میکند. جناح مقابل به مردم وعده "انتخابات" و تکرار دوران شیرین خاتمی را میدهد. تردیدی نیست که ما دوست نداریم جناح های وحشی تر رژیم سرکار باشند، ما تفرقه و تشتت بین صفوف اسلامیون را به اتحادشان و یا هژمونی قاطع یک جناحشان ترجیح میدهیم. مردم و طبقه کارگر در متن شکاف بالائی ها امکان بیشتری برای تحرک و مبارزه مستقل علیه کل این پدیده ارتجاعی پیدا میکنند. اما هدف فوری جنبش آزادی و برابری سرنگونی رژیم اسلامی است و باید در مقابل هر تلاشی که قصد دارد نقطه سازشی جدید را به مردم و طبقه کارگر تحمیل کند، بایستد.
نمایش اسلامی انتخابات رژیم در راه است. لیگ جنبش ملی اسلامی در داخل و خارج، دارند بار دیگر انتقادها از "عدم قاطعیت آقای خاتمی" و مرثیه های شکست دو خرداد را فراموش میکنند. گوئی دنیای سیاست و اعتراض مردم و محور جهان و خوشبختی و بدبختی همین "انتخابات" پیش رو است! پیشاپیش هشدار میدهند که مبادا سیاست "تحریم" در پیش بگیرید! درست مثل دوره ای که هر اعتراض مستقل مردم را به "نمایشات خیابانی جناح راست" منتسب میکردند، امروز مستقیما و تلویحا مسئولیت اعمال دولت احمدی نژاد و سرکوب اسلامی را به گردن مردم و اپوزیسیونی می اندازند که به "تداوم اصلاحات و نماینده آن" رای نداده اند! این همان ارکستر قدیمی است. همان جنبش است که دستش در جیب برادر بزرگتر است. احمدی نژاد باید بگیرد و ببندد و فوج فوج سنگسار و اعدام کند تا خاتمی و کروبی و نبوی و دیگران بتوانند نقش "گاندی" و "نلسون ماندلا" را ایفا کنند! به ما میگویند راه دیگری بجز تداوم "اصلاحات" تدریجی و صبر و تحمل و تعیین تکلیف با "آرمانشهرها" نیست! میگویند سوسیالیسم را فراموش کنید، هفتاد سال بود و تمام شد، "اصلاحات ریشه دارد" و با جامعه ایران و روندهایش متناسب است! میگویند خاتمی و احمدی نژاد را مقایسه کنید! معلوم نیست اگر کسی از هر دوی این تحفه های ارتجاع و نکبت اسلامی حالش بهم بخورد و خود را شایسته زندگی بهتری بداند باید چه خاکی به سرش بریزد؟ قرار است دماغمان را مجددا بگیریم و در متن ارعاب احمدی نژاد و شمردن تلفاتمان در اوین و میدانهای شهر، به شر کمتر و تکرار نوار رفسنجانی – دو خرداد- راست "اصولگرا" رضایت دهیم! این البته یک هدف سیاست اعمال فشار دولتهای غربی به جمهوری اسلامی هم هست. اگر اسلام سیاسی دیروز تروریست و امروز "پرو غربی و اهل دیالوگ" سرکار باشد، دو هدف تامین میشود؛ هم سیاست آمریکا و دول غربی پیش میرود و هم سدی در مقابل خطر دخالت مستقیم مردم و کارگر و چپ جامعه زده میشود.
زمانی سخن گفتن "خودیها" از مذاکره با "شیطان بزرگ" گناه کبیره بود، امروز نمایندگان "ضد امپریالیست" و تروریستهای حکومتی با تاکید "رهبر" سر میز مذاکره با آمریکا هستند. این موضوع این دیدگاه ما را صد بار تاکید میکند که بحث "فاندمنتالیست و میانه رو" در مسئله سازش با غرب بحث بی پایه ای است. نقطه اختلاف اینها مقابله با آمریکا و "شیطان بزرگ" نیست، شرایط مذاکره و خطی است که این مسئله را به فرجام برساند. اینها دسته جمعی میخواهند بمانند اما راه ماندشان متفاوت است. اینها دسته جمعی میخواهند مردم را از صحنه سیاست دور کنند اما راه متفاوتی برای اینکار پیشنهاد میکنند. اینها دسته جمعی میخواهند سرمایه داری در ایران و موقعیتش در منطقه و رابطه اش با دنیای بیرون را تحکیم کنند، اما هر کدام برسر سهم خود از این خوان یغما و به این اعتبار بودن در قدرت و نهادهای حکومتی به هم چنگ و دندان نشان میدهند. سوال واقعی اینست که در این میان و در پس زد و بند و دعواهای جناحها و دولتها چه چیزی عاید مردم و طبقه کارگر میشود؟ سهم جامعه از وجود این اوباشان تنها فقر و فلاکت و سرکوب و زندان و اعدام است. سوال مردم این نیست که کت بسته و مرعوب شده و گرو گرفته شده بین "بد و بدتر" "انتخاب" کنند، سوال مردم و طبقه کارگر اینست که چگونه باید همه شان را پائین کشید.
بستر اصلی جنبش ملی اسلامی در حکومت و حاشیه حکومت موعظه حفظ نظام و برگشت به "تعقل و دیالوگ" میکند. هوادارانشان در بیرون مثل همیشه کاسه داغ تر از آش شدند و اداره دپارتمان ضد سوسیالیستی و ضد "خشونت انقلابی" مردم را بعهده گرفتند. کمی آنطرف تر جمهوریخواهانی که دیروز سینه زن خاتمی بودند به کوچه مجاور "انقلاب مخملی و مقاومت مدنی مسالمت آمیز" اسباب کشی کردند و در دیالوگ با سلطنت مدنیزه شده و ضد "بهشت پرولتاریا" و فدرالیستها تمرین دمکراسی میکنند. آنچه جالب است اینست که همه شان بطور غریضی و "اتفاقی" علیه "خشونت مردم" و مبارزه طبقاتی و سوسیالیسم و "انقلاب و کودتا" به عناوین مختلف قلم فرسائی میکنند. "خطر خیابانی شدن" اوضاع که به روایات مختلف در هشدارهای اپوزیسیون راست و دو خردادیهای سابق تکرار میشود، چیزی نیست جز گرفتن ابتکار عمل مجدد جنبش سرنگونی و طبقه کارگر و دخالت رادیکال در سیاست و سرنوشت جامعه. جنبش ملی اسلامی و راست پرو غربی و ناسیونالیستهای فدرالیست دنبال مشروطه خودشان هستند. اگر آمریکا بسازد آنها هم میسازند و پشت ویترین "دمکراسی و فدرالیسم و حقوق بشر" میروند، اگر آمریکا نسازد و فضا را میلیتاریزه و جنگی کند خود را با سیاست تحریم اقتصادی و دخالت نظامی تطبیق میدهند و نقش کنترا و یونیتا را بعهده میگیرند.
کمونیسم کارگری موظف است محکم در مقابل این سیاستهای ارتجاعی بایستد، جامعه را علیه آنها بسیج کند، شکست شان دهد و راه پیشروی جنبش سرنگونی و طبقه کارگر را نشان دهد. کمونیسم کارگری و جنبش آزادی و برابری در عین حال که برای ایجاد هر درجه گشایش سیاسی با اتکا به مبارزه مستقل کارگران و مردم تلاش میکند، همزمان سرنگونی این نظام جنایتکار اسلامی سرمایه داران را وظیفه فوری خود میداند. انتخاب ما و مردم "انتخاب" بین "بد و بدتر" نیست، قرار نیست زیر فشار تیغ احمدی نژاد به ملکه زیبائی رفسنجانی و ولایتی و قالیباف و خاتمی رضایت دهیم! کار ما سازماندهی طبقه کارگر و آماده شدن برای جارو کردن اختناق و ارتجاع و سرمایه در ایران است.
امروز چه باید کرد؟
سرنوشت دولت احمدی نژاد و عقب راندن سیاست سرکوب و بگیر و ببند جمهوری اسلامی در "انتخابات" آتی رژیم تعیین نمیشود، بلکه سرنوشت همین "انتخابات" را هم مقابله امروز مردم و کارگران با سیاستهای جنایتکارانه جمهوری اسلامی تعیین میکند. رابطه برعکس است. باید مقاومتی سراسری علیه این سیاست، برای آزادی زندانیان سیاسی و پایان دادن به نمایشهای خیابانی توحش اعدام و شکنجه سازمان دهیم تا هم جمهوری اسلامی در هیئت دولت احمدی نژاد را عقب برانیم و هم تناسب قوا را به نفع مبارزه مستقل کارگران و مردم تغییر دهیم. در چنین وضعیتی است که پدیده احمدی نژاد موضوعیت و مطلوبیتش را برای رژیم اسلامی از دست میدهد و دو خردادیها دیگر نمیتوانند خاتمی و رفسنجانی را بعنوان "فرشته نجات" به مردم قالب کنند. در ادامه مقاومت و مبارزه تاکنونی مردم، 18 مرداد میتواند شروع خوبی برای این سیاست پیشرو باشد. باید تلاش کنیم تبعات سیاسی این حرکت، امید به امکان سرنگونی و تحرک برای متشکل شدن را تقویت کند. راه پیشروی جنبش آزادی و برابری، سازماندهی یک مقاومت گسترده برای شکستن تهاجم رژیم و تعرض متقابل برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی و لغو مجازات اعدام است. برای مقابله و پیشروی باید بانیان خشونت اسلامی را مهار کرد. برای پیشروی باید توجیه کنندگان تداوم خشونت اسلامی را افشا و منزوی کرد. باید کمونیسم و طبقه کارگر را متشکل کرد. راه دیگری وجود ندارد. *